سلام
این یک داستان واقعی است که از زبان پدر احسان برای شما نقل می کنم او می گوید سال قبل پسرم را به پیش دبستانی بردم ولی اوهیچ علاقه ای برای رفتن نشان نداد ومتوجه شدم انگیزه ای وکششی برای برای او ایجاد نشده است به ناچار از بردن احسان به پیش دبستانی منصرف شدم
امسال که اسم اورا در مدرسه نوشتم در یکی دو روز اول با ناراحتی به مدرسه می رفت .تا اینکه یکروزبه دلیلی به مدرسه نرفت
فردای آن روز او را به مدرسه بردم .از مدرسه که آمد بعداز گذشت چند ساعت گفت :بابا من می خوام برم مدرسه
گفتم توکه دوست نداشتی بری مدرسه حالا چی شده ؟
گفت :بابا نمی دونی که
امروز که رفتم تا آقا معلم اومدسر کلاس گفت : به به آقا احسان دلمون برات تنگ شده بود کجابودی پسر گلم
بیا بشین که خیلی خوب شد اومدی جمع ما جمع بود فقط آقا احسان کم بود
یک رفتار خوب باعث شد که پسرم با ذوق وشوق زیادی به مدرسه بره
پرسیدم اسم معلمش چیه
گفت :آاقای جلالی معلم کلاس اول مدرسه شهیدان پورقاسمی شاهدشهر
من هم از طرف خودم وتمام دانش آموزان از آقای جلالی تشکر می کنم
از تمام آموزگارانی که برای ما دانش آموزان زحمت بسیاری می کشند مخصوصا خانم شمسی نژاد تشکر و قدردانی می کنم
مهنا خلج جملگی